درجات کُس کُنی با قدمتی کهن در پهنه ادبیات پارسی



آنان که خاک را به هنر کیمیا کنند.....قسمت بود نظر به خم کیر ما کنند
رو کس کن و بگا و در این راه خبره شو....که هنر جز این نباشد و باقی خطا کنند
در مطالب قبلی درجات سپاه کُس کنی به عرض مبارک درزتان رسید و اینکه چقدر مهم است و انسان باید در زندگی بداند که درجه و نشان لیاقتش چیست. حال غافل از اینکه این "درجات نظامی کس کنی" در تاریخ ادبیات این مرز و بوم کهن پارسی ریشه دیرینه داشته و در اشعار گرانبهای مشاهیر علم و ادب این مرز و بوم بارها ذکر شده. گویی که ان مفاخر هم به سر این عالم که همان کس کنیست واقف بودند. در ذیل نمونه ای از این ابیات همراه با شرح ان میاید:

ترسم که گر بار دیگر سپاه
به جنگ اندرآید دراین کینه گاه
(در این بیت فردوسی نامدار به درجه سپه کُس که بالاترین درجه کس کنی است اشاره دارد و یعنی: میترسم که اگر دوباره تو این مکان بریم دنبال کس بازی)
نبینی زهردو "سپه کُس" به پای
بپرد روان، کیــنه ماند بجای
 (یعنی: از این دو "سپه کُس" هیچکدوم رو پا برای کُس کنی بند نمی شوند و سر زکردن کس دعوایشان میشود و کارشان به کینه میکشد)

کُس از نامهٔ نامداران نخواند (این شعر در باب زندگانی یک کُس است! میفرماید که این کس خیلی مغرور بوده و افراد معروف (نامداران) که برایش نامه فدایت شوم میفرستادند نمیخوانده و رد میکرده)  
که چندین "سپه کُس" ز ترکان براند (خیلی "سپه کس" هم دنبال کردنش بودند که همه را از درگاه خود رانده)
مولانا:
چون "سَر کُس" نيستت فتنه مکن دل مبر
چونک ببردی دلی باز مرانش ز در
(وقتی هنوز به درجه "سر کُسی" نائل نشدی دنبال دلبری و زرنگ بازی و کونده بازی نباش (چون هنوز تجربه کافی نداری) حالا اگر شانسی یکی خرت شد از دستش نده)
عطار:
سر بر خط تو نهاده طوطی (طوطی یعنی یک کُس ناب، شاعر میفرماید این کس ناب عاشق تو شده یعنی باید قدر بدانی)
سر سبزی خط تو گزیده (یعنی از سر و روی تو خوشش امده و انتخابت کرده)
"کُس گُرد" قمر نشان نداده است (یعنی طرف باینکه انقدر کس هست ولی دست خورده نیست و حتی "کس گرد" های درجه دار (قمر نشان) هم موفق به کردن وی نشده اند و او به انها کُس نداده)
از قیر چنین خطی دمیده (یعنی اصلا ذاتا همچین ادمیست)

Comments